سخنى از آن حضرت ( ع ) که تواند خطبهاى باشد .
به یارى دین برخاستم ، در روزگارى که همه در کار سستى مىنمودند . و در آن هنگام که هرکس سر در لاک خود فرو برده بود ، این من بودم که سر برافراشتم . [ و در آن هنگام ، که زبان همگان بسته بود ، این من بودم که به سخن آمدم . ] و در آن هنگام که همه در راه مانده بودند ، این من بودم که به هدایت نور خدا راه خویش پى گرفتم .
ادعایم از همه کمتر بود و حال آنکه ، بر همگان پیشى جسته بودم و زمام کارها به دست گرفته و پیش مىتاختم و بتنهایى ، از همه گرو مىبردم . همانند کوهى که تندرها نجنبانندش و توفانها برنکنندش . هیچکس بر من عیبى نتوانست گرفت و در غیبت من سخنى نتوانست گفت . اکنون هر ذلیل ستمدیدهاى در نزد من عزیز و ارجمند است تا حقّش را بگیرم و به او دهم و هر نیرومند سرکش در نزد من ناتوان و حقیر است که حق ستمدیدگان را از او بستانم . ما به قضاى خداوند راضى هستیم و تسلیم فرمان او .
پندارى که من بر رسول الله ( ص ) دروغ مىبندم ؟ به خدا سوگند ، من نخستین کسى هستم که پیامبرى او تصدیق کردهام ، چگونه نخستین کسى باشم که بر او دروغ مىبندد ؟ به کار خود درنگریستم ، دیدم پیش از آنکه بیعت کنم مىبایست از فرمان رسول الله ( ص ) اطاعت کنم که مرا به مدارا خوانده بود . آرى ، در آن هنگام عهد و پیمان دیگرى به گردن من بود .
فَقُمْتُ بِالْأَمْرِ حِينَ فَشِلُوا وَ تَطَلَّعْتُ حِينَ تَقَبَّعُوا وَ نَطَقْتُ حِينَ تَعْتَعُوا وَ مَضَيْتُ بِنُورِ اَللَّهِ حِينَ وَقَفُوا وَ كُنْتُ أَخْفَضَهُمْ صَوْتاً وَ أَعْلاَهُمْ فَوْتاً فَطِرْتُ بِعِنَانِهَا وَ اِسْتَبْدَدْتُ بِرِهَانِهَا كَالْجَبَلِ لاَ تُحَرِّكُهُ اَلْقَوَاصِفُ وَ لاَ تُزِيلُهُ اَلْعَوَاصِفُ لَمْ يَكُنْ لِأَحَدٍ فِيَّ مَهْمَزٌ وَ لاَ لِقَائِلٍ فِيَّ مَغْمَزٌ اَلذَّلِيلُ عِنْدِي عَزِيزٌ حَتَّى آخُذَ اَلْحَقَّ لَهُ وَ اَلْقَوِيُّ عِنْدِي ضَعِيفٌ حَتَّى آخُذَ اَلْحَقَّ مِنْهُ رَضِينَا عَنِ اَللَّهِ قَضَاءَهُ وَ سَلَّمْنَا لِلَّهِ أَمْرَهُ أَ تَرَانِي أَكْذِبُ عَلَى رَسُولِ اَللَّهِ ص وَ اَللَّهِ لَأَنَا أَوَّلُ مَنْ صَدَّقَهُ فَلاَ أَكُونُ أَوَّلَ مَنْ كَذَبَ عَلَيْهِ فَنَظَرْتُ فِي أَمْرِي فَإِذَا طَاعَتِي قَدْ سَبَقَتْ بَيْعَتِي وَ إِذَا اَلْمِيثَاقُ فِي عُنُقِي لِغَيْرِي
نظرات شما عزیزان: